امیری|به گزارش شهرآرانیوز، دیدن فیلمی با موضوع سرقت ادبی، بیش از هر کس برای اهالی ادبیات بهویژه نویسندهها جذاب است؛ گرچه دیدن فیلم آمریکایی «اصلا میتونی منو ببخشی؟» بهکارگردانی «ماریل هلر» و با برداشت از کتابی به همین نام، نوشته لی ایزراییل، نشان داد این داستان و لایههای درونیاش اقشار مختلفی را به خود جذب کرده است.
«اصلا میتونی منو ببخشی؟» سال ۲۰۱۸ با بودجه کم «۱۰ میلیون دلار» بهعنوان فیلمی مستقل و به دور از جریان اصلی هالیوود ساخته شد. فیلمی کمهزینه که حضور در جشنوارههای معتبری چون تلوراید و تورنتو را تجربه کرد.
داستان فیلم چیست؟
«اصلا میتونی منو ببخشی؟» ما را وارد دنیای نویسندهای بیوگرافینویس بهنام «لی ایزراییل» میکند که به آخر خط رسیده است و در سن پنجاهویکسالگی هنوز شغل مناسبی ندارد. این نویسنده بهطور کلی شخصیت جذابی ندارد. او در صحبتهایش از کلمات مؤدبانه استفاده نمیکند و با تلخزبانی اطرافیانش را از خود دور میکند. او با گربهای پیر زندگی میکند که متوجه میشود دچار بیماری شده است. همچنین بهدلیل مصرف نوشیدنی در محل کارش که یک مرکز ویرایش شبانهروزی است، از محل کار اخراج میشود. و این همان حادثهای است که در فیلم شخصیت را به تلاش و به قول خودش «برای زنده ماندن» وا میدارد.
نمایی از اتاق لی ایزراییل در حال کپی کردن نامه
شخصیت اصلی فیلم کیست؟
«لی ایزراییل» نویسندهای بود که بهدلیل نوشتن زندگینامههای هنرمندان و افراد مشهور زمانهاش اسم و رسمی به هم زده بود و حتی یکی از کتابهایش درباره زندگی «دورتی کیلگالن» تا مدتها در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار داشت. او در میانسالی متوجه میشود نوشتههایش درباره افراد مشهور دیگر جذاب نیستند که او را وارد برههای فلاکتبار از زندگیاش میکند و از او یک جاعل ادبی میسازد.
نقش لی ایزراییل را «ملیسا مککارتی» برعهده گرفت. او برای بازی در این فیلم نامزد اسکار و گلدنگلوب شد.
هنرمندی «ریچارد ای گرانت» در نقش «جک هاک» به فیلم «اصلا منو میبخشی» جان داده است
فیلمی فراتر از روایت تکراری بیپولی
شاید این ضعف فیلمنامه «اصلا میتونی منو ببخشی؟» باشد که مخاطب را بیش از هرچیز درگیر مشکلات و مسائل مالی لی ایزراییل میکند و از این مسائل دلیلی محکم برای اقدام او به سرقت ادبی میسازد. مخاطب در همان سکانس ابتدای فیلم بهطور کامل با مسائل لی ایزراییل از جمله خانه قدیمی و پر از حشره او، گربه بیمارش و نداشتن پول برای درمان او و بیکاری او آشنا میشود. کل فیلم هم براساس همین مسائل پیش میرود. اما در لایههای درونی فیلم مسائل مهمتری مطرح میشود که یکی از آنها مسئله مؤلفبودن است. بهنظر میرسد در این فیلم میتوان به نقدی جدی از تعریف جامعه از نویسندهبودن در مقابل توهم نویسندهبودن پی برد. در همان دقایق ابتدایی فیلم لی ایزراییل به میهمانی مسئول برنامههایش میرود و «تام کلنسی»، نویسنده معروف، را میبیند که هوادارانش گرد او جمع شدهاند. تام کلنسی به هوادارانش میگوید نظریه انسداد نویسنده را قبول ندارد و این بهانهای برای تنبلی نویسندگان است. لی ایزراییل با دیدن این صحنه تکهای به او میپراند. در حقیقت در این فیلم نویسندهای چون لی ایزراییل که در پایان فیلم به هویت واقعی خودش دست مییابد و بهمعنای واقعی مؤلف میشود، در مقابل نویسندگانی چون تام کلنسی قرار میگیرد که در جامعه جایگاه بسیار خوبی دارند، اما در حقیقت بیشتر توهم نویسندهبودن دارند، زیرا همیشه اسم آنها جلوتر از کارهایشان، در مراسمها، رونماییها و دیگر مجامع حضور دارد. این کار کنایهای میزند به همه افرادی که بیشتر دوست دارند نویسنده باشند و بیشتر از اینکه واقعا نویسنده باشند، خودشان را نویسنده معرفی میکنند که البته حضور همیشگی آنها در جمعها به این امر کمک زیادی میکند.
موضوع دیگری که در لایههای پنهان فیلم نمود دارد، تنهزدن به جامعه اشرافی است که همه بهدنبال نامهها و دستنوشتههای هنرمندان بزرگ جامعه خود هستند و حاضرند برای آن پول زیادی بدهند. از این نظر صحنه آخر فیلم بسیار تأثیرگذار است؛ وقتی لی ایزراییل، پس از سپریکردن ماجراهای خود، کپی یکی از نامهها را که خودش با ماشین تحریر تایپ کرده است، پشت ویترین یک کتابفروشی میبیند، نامهای که قیمت آن خیلی بیشتر از آن چیزی است که هنگام فروش دریافت کرده است. او برای صاحبمغازه نامهای کنایهآمیز مینویسند که او را از تقلبیبودن نامه مطلع میکند، با این حال صاحب کتابفروشی نامه قابشده تقلبی را دوباره پشت ویترین قرار میدهد و حاضر نیست آن را بردارد.